• عکس نویسنده:
  • نویسنده: لیلا صبوحی
  • توضیحات:

    1353، تبریز
    کارشناس‌ارشد زبان‌شناسی از دانشگاه فردوسی
    دبیر ادبیات مقطع متوسطه


    آثار چاپ شده:
    سه رمان به هم پیوسته:
    - پاییز از پاهایم بالا می‌رود / نشر چشمه / 1395
    - سیاوش اسم بهتری بود/ نشر نیماژ/1397/ انتخاب‌شده به عنوان یکی از پنج رمان متفاوت چاپ شده در سال 97 توسط جایزهٔ ادبی «واو»
    - نیوتن زیر درخت گردو/ نشر نیماژ/ 1399

     

    داوری جوایز و جشنواره‌های:
    - داستان جایزهٔ ادبی ایران (1387، مشهد)
    - جشنوارهٔ شهر فرهنگ شهر بهشت (1391، مشهد)
    - جایزهٔ ادبی لیلی (برترین رمان عاشقانهٔ سال) 1400
    - جشنوارهٔ داستان سیمرغ نیشابور (1399)
    - جشنوارهٔ داستان نشر روهان ارومیه (1400)

دیشب باز بعد از سال‌ها رحمان‌بیگ را دیدم. نصفه‌های شب. داشتم از «قحطی بزرگ» محمدقلی مجد برای مقاله‌ام یادداشت برمی‌داشتم که دوباره دیدمش. اما دیگر بعد از این نخواهم دیدش. هیچ‌وقت. این را مطمئنم.
«قحطی بزرگ» جزو منابع اصلی‌ام نبود. همین‌طور توی قفسهٔ گروه تاریخ چشمم بهش افتاد و فکر کردم شاید بشود در مورد «بازار و نقش آن در مدیریت بحران‌ها» چیزی تویش پیدا کرد. به خیالم که چند تا عددی رقمی چیزی از تویش درمی‌آورم و خلاص. اصلاً تصورش را هم نمی‌کردم که یکی مثل رحمان‌بیگ بعد از این‌همه سال آنجا برایم تور پهن کرده باشد.
قبلاً حرف‌هایی در مورد قحطی‌های صد سال اخیر ایران و مخصوصاً تبریز از این ‌و آن شنیده‌بودم و چیزهایی این‌ور و آن‌ور خوانده‌بودم. ولی ابعاد فاجعه توی این کتاب چیزی فراتر از تصوراتم بود. همان‌جا توی سال‌های جنگ اول، بین جنازه‌های لاغری که توی کوچه و خیابان مچاله‌شده‌بودند، سرگردان بودم که رحمان‌بیگ سروکله‌اش پیدا شد. از کنار بچه‌های چروکیدهٔ لخت‌وعوری که سر لاشهٔ نحیف یک کبوتر، با سگ‌های گرسنهٔ مردنی گلاویز بودند، گذشت و آمد جلوی رویم ایستاد.