• عکس نویسنده:
  • نویسنده: سایه کاویانی
  • توضیحات:

    ۱۳۷۲، تهران
    دانش‌آموختهٔ ادبیات نمایشی از دانشگاه تربیت‌مدرس و مطالعات تئاتر از دانشگاه سوربن پاریس.
    نویسنده، پژوهشگر و محقق ادبی و مترجم بینارشته‌ای در حوزه ی هنرهای نمایشی و ادبیات تطبیقی
    عضو پیشین تحریریه Cité des Écritures وابسته به دانشکدهٔ ادبیات سوربن و انستیتو INHA
    مجموعه داستان توی سر این چند نفر، 1397

صدای نانوا و سلامی که می‌دهد مجابم می‌کند لبخند صورتم پهن و ممتد شود. باگت داغ را کف دستم می‌گذارد و سکه‌هایی که روی پیشخان گذاشته‌ام را می‌شمارد. از نانوایی بیرون می‌زنم. گرمای مطبوع نان و کروسان و شیرینی یکباره بند می‌آید. هجوم سرما را می‌بلعم.
روزهاست که خورشید انگار در این شهر طلوع نمی‌کند و ابرها هم به ستوه آمده‌اند. گویی یک حباب خاکستری تمام شهر را از عدم بارقهٔ حیات پر کرده. مامان ناهید گفته بود که در فصل سرد، پاریس هم دلگیرترین شهر دنیا می‌شود و تأکید کرده بود: «خودت را در آفتاب تموز تا می‌توانی حل کن و بشوران.» حالا امّا مامان ناهید کجا بود ببیند دیگر چیزی از آفتاب خاطرم نمانده؟...
قدم‌زنان مسیرِ تا خانه را کشدار می‌کنم. فکر می‌کنم تمام لحظه‌های پرفروغ زندگی‌ام را مدیون همین پاها هستم. این یاوه‌گویی‌های بی‌شمار و پر تب و تابش بر سنگ‌فرش‌های لغزان شهر آرامم می‌کند. تا می‌توانم پیچ‌وتاب می‌خورم و چشم‌هایم را می‌بندم و پشت پلک‌های نارنجی‌رنگ قیری سیرابم می‌کند. همان اندک شعف مهجور را به‌مثابهٔ بارقهٔ نور گمشده و شریان حیاتی این روزهایم در حافظهٔ قلبم ثبت می‌کنم. راه می‌روم و راه می‌روم و چشم‌هایم کماکان بسته ست.
نگاهِ خیره رهگذران فرانسوی را با چشم‌های بسته هم می‌شود دید و خنده‌ام را ممتد می‌کند.