نویسندهٔ این متن از تنهایی میترسد و این درستترین جملهای است که میداند.
همان درستترین جملهای که همینگوی در «پاریس جشن بیکران» توصیه به استفاده از آن به عنوان جملهٔ ابتدایی یک متن میکند. البته به چه کسی؟ معلوم نیست. احتمالاً هر نویسنده یا نگارندهای چه تصمیم بگیرد کتاب و دستنوشتههایش را منتشر کند، چه آنها را در کشوی کنار تختخوابش مثل دارایی ممنوعه قایم کند و چه مثل همینگوی آنها را در انباری در پاریس رها کند، همیشه در حال سخنوری برای دیگری است. مرهمی برای درد تنهایی.
و همینگوی در فصل اول همین کتابی که حتی درستترین جملهاش در توصیف هوای پاریس ۱۹۲۰ است، میگوید برای نوشتن از پاریس باید از پاریس فاصله بگیرد. همانطور که از میشیگان مینویسد وقتی در آپارتمانی کوچک و محقر در پاریس زندگی میکند. اما زنِ نویسندهٔ این متن تصمیم میگیرد از شهر بنویسد و برخلاف همینگوی فکر میکند برای نوشتن از شهر باید در آن قدم بزند و آن را تمام و کمال بشناسد تا همان شب سراغ قلم و کاغذ برود. و شوخی زندگی آن است که برای شناخت شهر، برای اینکه به آن احساس تعلق کند باید تنهایی در کوچههایش قدم بزند، تنهایی خرید برود، تنهایی به موسیقی گوش دهد، آخرین نمایشگاه گالری نامدار شهر را تنهایی ببیند و بین کتابهای کتابفروشی محبوبش هم تنهایی چرخ بخورد. چرخ میخورد و میرسد به جملهٔ اول، به درستترین جملهای که میداند. تنها رها کردن تنش در شهر، راه رفتن و پرسه زدن؛ چالشی برای حالای او.
بهاران داستان بهار ۱۴۰۳
شهر تا به تن؛ حدفاصل دو گام
- روژان صادقی
- عکس نویسنده:
- نویسنده: روژان صادقی
- توضیحات:
روژان صادقی، ۱۳۷۹، تهران
فارغالتخصیل مدیریت بازرگانی و مشغول به طراحی محصول. تابهحال در کلاس نویسندگی شرکت نکرده و در ابتدای تمرین برای نوشتن است.