• عکس نویسنده:
  • نویسنده: الناز میلانی
  • توضیحات:

    ۱۳۶۷، تهران
    الناز میلانی که سال‌هاست به عنوان نویسنده و ایده‌پرداز تبلیغاتی در آژانس‌های تبلیغاتی مشغول به کار است، از رشتهٔ روزنامه‌نگاری دانشگاه علامه طباطبایی فارغ‌التحصیل شده و دوره‌ای نیز هنرجوی‌مدرسهٔ مستندسازی خوانش بوده است.

پر بیراه نیست که گاهی فرودگاه‌ها را شهرهای فرودگاهی می‌خوانند. شهری در بی‌مکانی و بی‌زمانی با مختصات جغرافیایی و تاریخی خاص خودش. جایی که نه از وعده‌های غذایی ساکنان موقتش ساعت روز و نه از لباس‌ها، دما و فصل را می‌توان تخمین زد. هر بار که روی صندلی ترانزیت می‌نشستم، مثل این بود که از دروازه‌های شهری عبور می‌کردم و هر بار که به صدایش گوش می‌دادم عاشقش می‌شدم؛ تا آن زمان که مقیم ناکجا شدم.
در این چند ماهی که مقیم هیچ‌ کجا نیستم و در فاصلهٔ دو استقرار و در میان چمدان‌ها و اتاقی از آن خود و اتاق‌هایی از آن دیگران زندگی می‌کنم، با هر پلک زدنی از مکانی به مکانی دیگر پرت می‌شوم. بلوار کشاورز تهران وصل می‌شود به قاضی پاشای یالوا و چنارهای رو به کوه‌های البرز ولیعصر وصل می‌شود به چنارهای رو به مرمره، کافهٔ پس‌کوچهٔ ایرانشهر وصل می‌شود به کافه‌ای رو به برج گالاتا. مقیم بی‌مکانی وصل می‌شود به بی‌زمانی و خط سیر خاطرات و حضورها در هم می‌شکند و زمان و مکانی جدید شکل می‌گیرد.
حالا همان ترانزیت فرودگاه برای من به وسعت تمام روزهایم شده، شهری با چند اسم و صورت، شهری با چند تجربهٔ حسی و خاطرات، شاید برای همین است که صندلی ترانزیت بیش از آنکه مرا به مسافری در مبدأ و یا مقصدی بدل کند به رهگذری پراضطراب بدل می‌کند.