سر ناخنم را فرومیکنم زیر پونز قرمز و میکشمش بیرون. ناخنم میسوزد، پوست زیرش خراش برداشته. پونز میپرد بیرون. ردش سوراخ شده. یک سوراخ کوچک. درست ابتدای خیابان رامسر، چسبیده به دیوار سینما فردوسی.
بابا انگشتش را گذاشت روی میدان فردوسی: «اینجا رو همیشه توی ذهنت داشته باش».
بعد از میدان فردوسی با انگشتش یک خط کوتاه را رفت سمت شرق و پونز قرمز توی دستش را همان اولهای خیابان رامسر فروکرد توی دیوار؛ «اینجام که دیگه اصلکاریه».
همان اصلکاری حالا سوراخ شده. دولا میشوم روی زمین. چهار دستوپا میشوم و دنبال پونز میگردم. آب دماغم گودی کوچک بالای لبم را خیس میکند. با پشت دستم دماغم را پاک میکنم. میترسم دست بکشم روی فرش و سوزن پونز فرو برود توی دستم. فرش اتاق قرمز است. پونز قرمز است. سرم را میآورم بالا، دیوارها قرمز است؟ قرمزی پونز توی قرمزی فرش توی قرمزی اتاق پیدا نیست.
مامان نشسته بود وسط همین فرش قرمز و یکییکی شیشههای خالی را پر میکرد. دستش را توی کیسهٔ عدسها برد و چند مشت عدس ریخت توی شیشهٔ خالی. «تا جایی که چشمم یاری میکرد پاکشون کردم ولی باز وقتی خواستی استفاده کنی حواستو جمع کن، سنگریزهای چیزی نداشته باشه». به من گفته بود که ایستاده بودم و تن لاغرم را تکیه داده بودم به چارچوب در. بعد کاغذ برچسبها را گذاشت روی پایش و نوشت عدس و برچسب را چسباند به شیشه. «عدس رو که دیگه بلدم. چه شکلیه.» ابروهای پهن و مشکیام را کشیدم توی هم و این را گفتم. توجهی به حرفم نکرد. هیکل چاق و گوشتیاش را تکانی داد، خم شد و دست کوتاهش را کش داد و یک شیشه خالی تازه برداشت و این بار مشتش را پر از لوبیای قرمز کرد و شیشه را پر. روی برچسب نوشت لوبیا قرمز و یک پرانتز باز کرد و توی پرانتز نوشت قورمه و پرانتز را بست. بعد سرش را بالا آورد و به من که هنوز بالای سرش ایستاده بودم گفت: «قرمه یعنی قرمهسبزی».
بهاران داستان بهار ۱۴۰۳
میدان فردوسی
- ریحانه علویان
- عکس نویسنده:
- نویسنده: ریحانه علویان
- توضیحات:
ریحانه علویان، ۱۳۶۴، مشهد
او دانشآموختهٔ مطالعات فرهنگی و رسانه و مدرس دانشگاه و مسئول تولید محتوای موزهٔ هنر کودک است. ریحانه دورهٔ نوشتن خلاق کمد لباس با پیمان قدیمی را گذرانده و همچنین شاگرد نویسندگی علی مسعودینیا است.