1
اواخر بهار سال 1392 به جلسهای در دفتر مجلهی داستان همشهری دعوت شدم. این جلسه از جهاتی جلسهای مهم برای من بود و به صورت کلی از آن نوع جلسههایی بود که مگر از بختیاری یک نویسندهی تازهکار رخ بدهد. آن موقع سردبیر مجله خانم نفیسه مرشدزاده بودند و دبیرتحریریه هم خانم سپینود ناجیان. من به جلسهای با حضور این دو نفر دعوت شده بودم.
چندماه قبلتر از آن، داستانی برایشان فرستاده بودم. اولین تلاشم بود برای چاپ رسمی یک اثر. حالا من را صدا زده بودند که بیا در مورد داستان تو حرف بزنیم. من آن جلسه را هیچوقت فراموش نمیکنم. نه فقط به خاطر جزئیات آن که صحبتی بود سهنفره و شنیدن نظرات حرفهای ایشان در راستای بهبود قصه، که به خاطر کاری که این دو نفر انجام دادند. صدا زدن یک نویسندهی تازهکار و جدی گرفتن او و کمک کردن به او برای اینکه قصهای که مرداد همان سال در مجله منتشر شد؛ بهتر و حرفهایتر شود.
من در بزرگترین یا بهتر است بگویم در اولین چالش حیات نویسندگیام آدم خوششانسی بودم و این در تمام این سالها به یاد من ماند. طوری که وقتی اواسط تابستان امسال دوستان با من تماس گرفتند و حرف از بهاران داستان و چاپ و انتشار داستان و جستار از نویسندههای تازهکار شد، فکر کردم حالا آن زمان موعود فرا رسیده است. وقت ادا کردن دین یا انجام دادن کاری که شاید اثرگذار باشد. که امیدواریم اثرگذار باشد.
2
ما فکر کردیم از کجا میشود به نویسندههای تازهکار دسترسی پیدا کنیم. اولین جواب، کلاسهای داستاننویسی بود و ارتباط با اساتید داستاننویسی و جستارنویسی. ما به این دوستان مراجعه کردیم. فراخوان شماره اول را با موضوع مهاجرت برایشان فرستادیم تا در کلاسها و گروهها و بین شاگردانشان نشر بدهند. بعد صبر کردیم تا یکییکی داستانها و جستارها از راه رسیدند. دوستانی در این مسیر با خوشرویی به ما خیلی کمک کردند. شمیم مستقیمی، سروش روحبخش، سلمان باهنر، مکرمه شوشتری و... از همگی خیلی ممنونیم و امیدواریم برای شمارههای بعدی بتوانیم با اساتید، کلاسها و گروههای بیشتری ارتباط بگیریم. شما میتوانید در بخش بازماندهی روز فراخوان شماره بعدی، فروردین 1403، با موضوع «شهر» را ببینید.
3
«تا روشنا بنویس» را با یاد و به احترام مرحوم «احمد اخوت» برای این بخش از مجله برگزیدهایم. ما –چه اولین داستان ما باشد، چه دهمین کتاب- باید به روشنا چشم بدوزیم و در جهانی که تاریکیهای سنگینی دارد، با سلاح قوی و همیشگیمان یعنی کلمه و داستان به پیش برویم. ادبیات، دریای کلمات، قصهها، دالانهای اتفاقاتی که بر روی کاغذ میآوریم، آن لحظهی بیهمتای نوشتن، همهی چیزیست که ما داریم و چه مبارکداشتهای، چه ثروتی و ما نگهبان این ثروتیم.
بهاران داستان زمستان ۱۴۰۲
سابقهی ماجرا
- مریم منوچهری
- نویسنده: مریم منوچهری
- عکس نویسنده کناری: