کار آسانی نیست، اصلاً کار آسانی نیست
گفت‌و‌گو با محمدحسن شهسواری نویسنده و مدرس داستان‌نویسی


از متعارف‌ترین پرسش شروع می‌کنیم. در مورد این بگویید که کی و کجا به دنیا آمدید، کجا بزرگ شدید و درس خواندید و اگر بجز نویسندگی شغلی داشته‌اید و دارید بگویید.
تاریخ تولد واقعی من سوم دی 1350 است. آبادان. اما توی شناسنامه‌ نوشته شده چهار شهریور. بیرجند. این که چرا شهریور، چون آن سال‌ها پدرومادرها فکر می‌کردند بچه‌هایشان قرار است از دم تخم دوزرده بگذارند. پس بهتر است یک سال زودتر بروند مدرسه. اما چرا بیرجند، چون اصلیت ما خراسانی و بیرجندی است و خانواده روی این رگ و ریشه حساس بودند. اما بخش آخر مشخصات شناسنامه‌ام را نتوانستند تغییر دهند. یعنی صادره از حوزه‌‌ی 9 آبادان. سه ساله که بودم آمدیم تهران. و بعد مشهد. اوایل جوانی دوباره برگشتم تهران و دیگر مقیم این شهر یگانه شدم. زندگی در هر سه شهر و البته بیرجند که عمده‌ی تابستان‌هایم تا جوانی را در آن می‌گذراندم، حتما روی من تاثیر گذاشته. آبادان که همیشه با من بوده. همیشه. خود آبادانی‌ها می‌گویند خاک این جا دامن‌گیر است. و واقعا هم هست. نشان به آن نشان که الان نزدیک 8 سال است روی رمانی به نام ایران‌شهر کار می‌کنم که در آبادان و خرمشهر می‌گذرد. خراسانی بودن هم کاملاً روی همه چیز من تاثیر داشته است. به ویژه ایران‌دوستی و عشق به زبان فارسی. اما چون در سه چهار سالگی به تهران آمدم و به قول روانشناسان خودم را به عنوان Self برای اولین بار در این شهر درک کردم، بیشتر هر جایی خودم را اهل تهران می‌دانم. در تهران است که احساس در خانه بودن می‌کنم، با این که تقریبا تمام نوجوانی‌ام در مشهد و کودکی‌ام را در آبادان بودم اما نزدیک به هشتاد درصد کارهای ادبی‌ام در تهران می‌گذرد. تحصیلات دانشگاهی‌ام را در دانشکده‌ی صداوسیما در تهران گذراندم. اول مخابرات خواندم. دو سه سالی مسئول فرستنده‌ی تلویزیونی جزیره‌ی سیری بودم و بعد از صفر در مقطع کارشناسی، خبرنویسی خواندم و بعد ارشد پژوهش در علوم ارتباطات. قبل از این که داستان‌نویسی را به شکلی حرفه‌ای‌ و جدی دنبال کنم فیلمنامه می‌نوشتم. اولین فیلمنامه 35 میلی‌متری‌ام سال 73 مجوز ساخت گرفت در حالی که اولین مجموعه داستانم سال 76 چاپ شد. در تمام این سال‌ها به غیر از کارمندی، درآمدم از فیلم‌نامه‌نویسی هم بوده. رمان‌نویسی هم که عملا درآمدی ندارد. تا حالا ۲ مجموعه داستان ۳ داستان بلند و ۹ رمان نوشته‌ام. یک کتاب آموزشی با عنوان حرکت در مه نوشته‌ام و یک کتاب دیگر هم به اسم داستان خلاقیت که احتمالاً تا نمایشگاه بیرون می‌آید که مباحثش با موضوع گفتگوی امروز خیلی مرتبط است. یعنی سبک زندگی خلاقانه‌. ایده‌ی اصلی‌‌ کتاب این است که استمرار در خلاقیت بیشتر از آن که به مهارت‌های علمی یا هنری مربوط باشد به سبک زندگی فرد بستگی دارد. این موضوع را در سه حوزه‌ی‌ فلسفه و علوم ‌شناختی، عرفان و روانشناسیِ تکاملی بررسی کرده‌ام.
در باره شغل صحبت کردید. شغل‌های شما در کنار نویسندگی بوده یا مقابل آن؟ چیزی به غنای نوشته‌های شما افزوده یا مانع بهترشدن کارهای شما شده؟
بهشت نویسندگان به لحاظ درآمد، آمریکا و بعد انگلستان است، یعنی بیشترین میزانی که داستان‌نویسان می‌توانند از نویسندگی پول دربیاورند آمریکاست. طبق آمار انجمن نویسندگان آمریکا فقط 11 درصد از نویسندگان آمریکایی شغلشان فقط نوشتن است. و این خیلی است. این رقم در فرانسه و آلمان که مرکز ادبیات در اروپا هستند بین 3 تا 5 درصد است. بنابراین در کل دنیا این که نویسنده‌ای شغلش فقط نوشتن باشد امر نادری است.
پرسش من بیشتر از جهت مطلوبیت بود. شغل دیگر به نویسندگی کمک می‌کند یا مانع شکوفایی و نوشتن است؟
الان می‌گویم که چرا این را گفتم. ببینید وقتی اینجوری است یعنی وقتی 89 درصد در آمریکا و 95 تا 97 درصد در اروپا و در ایران هم بیش از 99 درصد نویسندگان ناگزیر از داشتن شغلی دیگر هستند، پس داشتن شغلی غیر نوشتن یک واقعیت است. وقتی واقعیت است و برای همه هم هست، نمی‌توانیم بگوییم فرصت است یا تهدید. مثل دوپا بودن برای انسان. آدم‌ها دو پا دارند و همین است که هست. احتمالا اگر بال داشتیم یا 4 تا پا داشتیم و می‌توانستیم مثل یوزپلنگ بدویم بهتر بود. میزان درآمدِ شغل و زمانی که از ما در روز می‌گیرد هم عموما دست خودمان نیست. از آن طرف به خصوص برای رمان‌نویس بودن باید میزان ساعت مشخصی در روز نوشت. یعنی اگر بخواهید رمان‌نویس باشید و سال‌ها رمان بنویسید باید ساعات خاصی از روز را برای این صرف کنید. با داشتن شغل تمام وقت این کار بسیار سختی است. اگر نگوییم نشدنی است. در روزگاری که ما در آن به سر می‌بریم یعنی در آذرماه 1402 شاید گفتن این حرف برای جوان‌های امروزی خیلی ناامید کننده باشد ولی متاسفانه حقیقت دارد. در جوانی ما اوضاع بهتر بود. ما حق انتخاب داشتیم و می‌توانستیم کمتر کار کنیم تا وقت بیشتری برای نوشتن داشته باشیم اما الان خیر. نه آن چنان قدرت انتخابی در مشاغل وجود دارد و نه درآمدها آن قدر هست که بشود کمتر کار کرد. اما خب به عوضش یک چیزهایی عوض شده. مثلاً من به محض این که دیپلم گرفتم در خانه طوری بهم نگاه می‌کردند که یعنی چرا نمی‌روی سر کار. الآن ولی بچه‌‌ها تا 30 سالگی می‌توانند در خانه بمانند و توقع اجتماعی و خانوادگی از آن برای داشتن درآمد کمتر است.
اگر بخواهم به طور مشخص به پرسش شما پاسخ بدهم باید بگویم یکی از کارهای جدی‌ام در سال‌های گذشته خواندن زندگینامه‌ی نویسندگان و آدم‌های خلاق بوده. واقعا مهم است شغلت چه باشد. حتی اگر در پیدا کردنش قدرت انتخاب نداشته باشی. انیشتین کارمند ساده بوده ولی کارمند اداره‌ی ثبت اختراعات. خود من هم درست که شغل اولم مهندسی مخابرات بود اما در کجا؟ در صداوسیما. برای همین توانستم تغییر رشته بدهم و بعدها بشوم مشاور فیلمنامه‌نویسی در گروه سریال مرکز سیمافیلم. اما از آن طرف من نه در کارهای سینمایی‌ام و نه در رمان‌هایم یک صحنه هم از جزیره‌ی سیری ندارم. در حالی که فضا و اتفاق‌ها در آن محیط واقعا غریب بود.
ولی حتماً روی سبک نوشته‌هایتان تاثیر داشته؟
اگر هم بوده ناخودآگاه بوده.