مالک آپارتمان زنی اسپانیایی بود. مطمئن نیستم ملیتش اهمیتی دارد یا نه، اما فکر میکنم که دارد. تصور میکنم این ماجرا بارها اتفاق افتاده است. یکی، دو باری که از گذشته صحبت کردیم، گفت اسپانیاییها هیچ جرمی در آمریکای لاتین مرتکب نشدهاند. به من تهمت میزند که از پیروان توطئهی «افسانهی سیاه.» هستم. میگوید: «هر چی که بوده، یک جور مبادله و معامله بوده.» اگر عصبانیاش کنم، میگوید ما باید خدا را هم شکر کنیم. بعد مرا از خانه بیرون میاندازد، شاید هم بگوید زیادی ناله میکنم.
زن اسپانیایی میگوید: «میخوام بفروشم». ۴۳۰۰۰ هزار دلار دستش را میگیرد. خوب میدانم که در این مورد دنبال نفع خودش اشت که مهمتر از رفاه من به نظر میرسد. گاهی خاطرات اجدادم، تاینوسها، را مرور میکنم و تصور میکنم آنها هم بهخاطر خواست یک اسپانیایی مجبور بودهاند مدام از جایی به جای دیگر بروند.
دنبال خانه گشتن خستهکننده است. برای کسانی که پول کمی دارند، خانههای بدقوارهای وجود دارد. پرچینهای شکسته، خروسهایی که کلهی سحر میخوانند، همسایههایی که با صدای بلند صحبت میکنند و قهقهههای سرسامآور شبانه. دوستی که برای دیدنم میآید، نظرش این است که باید از اینجا بروم.
اسباب اثاثیهای نمیخرم. چرا؟ باید بعد از یک سال از اینجا بروم! دوباره باید همه چیز را از دست بدهم! هر شب کف زمین میخوابم، روی فرش و بدون بالش. ترکهای سقف شبیه رد قلممویی هستند که قارهها را کشیدهاند. سروصدای بیرون (دعوا، موسیقی، جیغ دزدگیر اتومبیلها) خواب را از سرم میپراند. یاد حرف دوستم میافتم. «باید از اینجا بروم».
من یک بازندهام؟ یک شکستخورده؟ آیا جهان بین برندهها و بازندهها تقسیم شده؟ با صاحبخانه جروبحث کنید. (و التماس کنید.) اما چه میتوانستم بگویم. برندهی ماجرا صاحبخانه بود.
بهاران داستان زمستان ۱۴۰۲
فقدان
- نازنین حاجیزاده
- عکس نویسنده:
- نویسنده: ماداری پِنداس - ترجمهی نازنین حاجیزاده
- توضیحات:
ماداری پِنداس - ترجمهی نازنین حاجیزاده
ماداری پنداس نویسنده، نقاش و شاعر کوبایی مهاجر ساکن میامی است. آثار او بر جنبههای سورئال همراه با تجربهی تبعید و همچنین بحران هویت موروثی مهاجران نسل اول تمرکز دارد. او جوایزی ادبی را از دانشگاه بینالمللی فلوریدا در بخشهای داستان، شعر و غیرداستانیِ خلاق دریافت کرده است. دانشجوی کارشناسی ارشد هنرهای زیبای دانشگاه بینالمللی فلوریدا است.