چند روزی گذشته بود از زمانیکه رزومهام را برای یک موسسهی مهاجرتی فرستاده بودم. مصاحبه هم انجام شده بود. قبول شده بودم. دیگر وقتش بود تحقیقاتم را شروع کنم. همیشه قبل از هر مصاحبه حسابی در مورد آن شرکت تحقیق میکنم و اگر با موضوع و حوزهی کسبوکارشان آشنا نباشم سعی میکنم کمی سردربیاورم که دربارهی چه چیزهایی قرار است بنویسم. یک کارشناس تولید محتوا معمولا باید یک محقق و مترجم هم باشد که تلاش میکند در فرصت کم از دل یک موضوع عمیق تنها چند جملهای از اصل مطلب را به دست کاربر کمطاقت بدهد. اینبار هم شروع کردم به سر زدن به سایتهای مختلفی که همهشان ادعا میکردند بلدِراه مهاجرت از یک کشور به کشور دیگر که شاید حتی در قارهای دیگر باشد هستند و قرار است مشتریان یا مسافرانشان را در این مسیر راهنمایی کنند. قاره، چه کلمهی عجیبی است حالا. سالهاست که دیگر همهمان جهانی و نزدیکیم به هم و منِ فاطمهنام و جنیفر و شینگ پینگ و خاویر و ماتیاس قرار است شهروند یک جهان باشیم.
از اینکه بروم سر یک کار جدید و از توی همکارها دوست جدید پیدا کنم، بدم نمیآمد. البته فاصلهاش با خانهی ما زیاد بود و باید از وسط تهران هی میرفتی بالا و بالاتر و بعد هم شب با خستگی پایین بیایی. سر و قیافهی شرکت هم بد نبود. من هم که در تابستان گذشته هزارجور کشته شده بودم و خیر چندانی از خانه ماندن ندیده بودم و بهنظر میآمد آسایشِ بدون ترافیک هرروزه برایم سم است. مهمتر از همه هم مسئله معاش لعنتی است و حالا که فرصتی برای یک حقوق کارمندی باز شده بود. از طرف شرکت هم شرایط جور شده بود و تا سه چهار روز دیگر فرصت داشتم که بروم و قرارداد را امضا کنم. صفحات اینستاگرام شرکت را نگاه میکردم و به حس منفی که درونم نسبت به یک موسسهی مهاجرتی داشتم بیمحلی میکردم. پیش از آن زیاد پیش آمده بود که بشنوم این شرکتها کلاهبردارند. گاهی آدمها را به مقصد نمیرسانند. آدمهای درمانده و بهدنبال مهاجرت که دل به دریا میزنند و تمام سرمایهشان را به آنها میدهند تا بتوانند از آن چاه و چالههای مسیر بهسلامت رد شوند و بالاخره به سرزمین موعود برسند. میدانستم که در این راه امید و ناامیدی زیادی درمیان است، مشتریها آدمها هستند و محصولی که ارائه میشد زندگی از نو بود. از ترس اینکه تمام دفتر و دستک ظاهری باشد و محیط شرکت جای درست و حسابی نباشد هی اینور و آنور اسم شرکت را سرچ میکردم که مبادا کسی آهی کشیده باشد و از خوردن حقش گفته باشد یا کارمندی از نبود حال و هوای انسانی توی آن دفتر شکایت کرده باشد. حسابی گشتم و هیچکس چیزی نگفته بود. خب این بهانه را هم رد کردم.
بهاران داستان زمستان ۱۴۰۲
این آدم نمیتواند برای شما محتوا بنویسد
- فاطمه سلامی
- عکس نویسنده:
- نویسنده: فاطمه سلامی
- توضیحات:
۱۳۶۷، گتوند
فارغالتحصیل زبان و ادبیات انگلیسی. دورههای ((رقص با ایده)) با شمیم مستقیمی، ((چهار روایت فارسی)) با محسن آزرم و ((جستار: از مبانی تا نگارش)) را با نوید پورمحمدرضا گذرانده است. ویلیام فاکنر، هوشنگ گلشیری، بهرام صادقی، ویرجینیا وولف، شاهرخ مسکوب، بورخس و ... از نویسندگان مورد علاقهی او هستند.